محل تبلیغات شما

+ انقدر از تویتر گفتن که بلاخره تصمیم گرفته آن را نصب کنیم اما همچنان اندر خم آن مانده ایم و بلد نیستیم که چگونه است . باشد که رستگار شویم -__-

+ هر وقت از راهروی اتاقامون میام بیرون و به راهروی روبه رویی نگاه می کنم ، چند تا دخترو میبینم که دور یه میز نشستن و سرشون تو جزوه هاشونه و مشغول درس خوندنن . اونجاست که به خودم می گم " مهدیه پس تو کی می خوای درس بخونی ؟! " اما وقتی یاد دیروز می افتم که با کلی ذوق و شوق لباس پوشیدم و رفتم دنج ترین جای دانشکده ی کشاورزی که همیشه خنکه و ویوش یه عالمه فضای سبزه و بوی گل توش می پیچه و تقریبا هم از اطرافش بهش دیدی نیست نشستم و با کلی ذوق و شوق ویس جلسه ی دوم بافت دکتر س.فر رو شیش ساعت صبر کردم باز شه و تهش با صدای دکتر کاز مواجه شدم ، اونجاست که به خودم میگم " دهنتو ببند مهدیه به تو درس خوندن نیومده -__- " آخه من موندم بین این همه استاد چرا باید دکتر کازو اشتباهی به جای دکتر س.فر بفرستن ؟ حداقل دکتر ح.م.ی رو میفرستادن -__-

+ دکتر ح.م.ی را می بیند و با ذوق از جایش بلند میشود " سلام استاد .

دکتر ح.م.ی " سلام .

در حالی که خود را لوس می کند " استاد پس کی میاین سرکلاسمون ؟ خسته شدیم از بس استاد کازو تحمل کردیم -_-

دکترح.م.ی در حالی که سری از تاسف برای این قشر خجسته ت می دهد می خندد و به سمت اتاقش دور می شود :))

 

فکر کنم درست شد یکم :))

این قسمت : کاز یا ح.م.ی ؟! -__-

بازگشت شازده پسر :)

ی ,دکتر ,م ,استاد ,ح ,؟ ,م ی ,ح م ,با کلی ,کلی ذوق ,به خودم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها